رد پاي جوک هاي تمسخر آميز
اين مطلب توسط نويسنده ي محترم وبلاگ چوب خدا ارسال شده است:
نصفه شب بود. با صدای گریه ی نوزادش از خواب بیدار شد. بچه گرسنه بود و تا شیرش را نمی خورد محال بود بخوابد. توی رختخوابش نشست و مشغول شیردادن به فرزندش شد. گونه هایش را نوازش می کرد و آرام آرام لالایی مهر و محبت را در گوشش زمزمه می کرد. هیچ چیز را در دنیا آرامش بخش تر از تماشای چشمان زیبای فرزندش نیافته بود.
ولی آنشب دلهره ی عجیبی داشت. انگار قرار بود اتفاق بدی بیفتد. مضطرب بود و مدام دور و بر را نگاه می کرد. چند دقیقه نگذشته بود که آن اتفاق افتاد. سوزشی شدید ابتدا از پایش شروع شد و سپس در تمام وجودش پیچید. جیغ زد و کودکش را در آغوش فشرد…
شبهای بیمارستان خلوت تر و دلگیر تر از روزهایش است. ولی با این حال، زن آرام بود و خوشحال. خوشحال از اینکه عقرب او را گزیده بود نه فرزندش را. و همین دلخوشی تنها چیزی بود که باعث میشد بتواند درد را تحمل کند.
بالاخره انتظار برای آمدن دکتر به سر رسید.
همه منتظر بودند دکتر، درد آن مادر جوان را ساکت کند تا پس از اتمام مراحل درمان او را به خانه ببرند.
تصور صحیحی که همه ما از پزشک داریم، سفید پوش مهربان و صبوری است که ممکن است لبخند نزند اما اطمینان داریم می خواهد لبخند را بر لبان ما بنشاند. ولی پزشک هم یک انسان است. یک انسان با تمام فضائل و رذائلی که ممکن است داشته باشد. حال اگر از شرافت انسانی به دور باشد، به دلیل حرفه ی پر مخاطره اش می تواند حتی جان انسانها را به خطر بیاندازد.
-اَه… واسه هر لر و عربی که از پشت کوه اومده آدمو از خواب و کار و زندگی میندازن…
بعد هم تزریق پادزهر و چند دستور طبی و تاکید بر خوب شدن زن و اینکه حتی می تواند به نوزادش شیر بدهد!
و مرخص. همین!
ولی آیا زن بیچاره واقعا خوب شده بود؟
آیا تشخیص پزشک مبنی بر بهبود کامل بیمار و عدم نیاز به بستری شدن او تشخیص صحیحی بود؟
خیر… فردای آن شب مادر بیست و هشت ساله ی قصه ی واقعی ما، در بخش آی سی یو بیمارستان (غ) شهر … در اثر از کار افتادگی کلیه ها و برخی دیگر از اندام های داخلی درگذشت…
و گناه زن که مورد بی توجهی پزشک قرار گرفته فقط این بود که اهل شهرک (ش) بود نه بومی شهر.
دکتر(ث) از کار در آن بیمارستان برکنار شده و اکنون در یکی دیگر از بیمارستانهای همان شهد مشغول به کار است!
آن طفل شیرخواره ای که بی گناه از نعمت مادر محروم شده بود اکنون یک سال است که عطر مادرش را از وجود خاله ی فداکارش استشمام می کند. و خدا می داند که در آینده چند غیر بومی دیگر به سرنوشت آن خانواده دچار خواهند شد.
******
برابری و برادری جزو اولین پیام های دین مبین اسلام بودند. ایکاش مسلمانی خود را نه فقط در حرف که در عمل نشان می دادیم.
برادر من! خواهر من!
جوک هايي که شبانه روز از طريق پيامک به دست من و تو مي رسند و ما نسبت به اونا هيچ حساسيتي نداريم و بلکه به خاطر خنده اي که براي چند ثانيه بر لبهامون مي نشونه، ازشون خوشمون هم مياد، يکي از تأثيرات منفيشون اينه که ناخودآگاه ذهنيت ما رو نسبت به قشرهايي از جامعه خراب ميکنه؛ و به مرور و خيلي آروم، روحيه ي تکبر و خودبزرگ بيني رو در وجود ما نهادينه مي کنه.
فقط خدا ميدونه که روزانه چه تعداد از هموطنان عزيز لر و ترک و عرب و روستايي و … در بازارها و بيمارستان ها و دندانپزشکي ها و ايستگاه هاي اتوبوس و ديگر مکانهاي عمومي، مورد بي مهري و بعضاً تمسخر ديگران واقع ميشن. صحنه هاي زشتي که شايد شما هم بارها شاهدشون بوده ايد.
و حُسن ختام اين مطلب، آيه ي يازده سوره ي حجرات است که اونو اينجا نمي نويسم! تا خودتون بريد و با مراجعه ي مستقيم به قرآن کريم، چشمتون به نور مستقيم صفحات کلام وحي روشن بشه و مستقيماً خدا خودش بهتون بگه که…
توجه:
این سایت کاملا شخصی بوده و وابسته به هیچ نهادی نمی باشد و تمام هزینه های آن توسط مدیر سایت پرداخت می شود کمک مالی شما (هرچند اندک) می تواند باعث ادامه فعالیت سایت و دلگرمی ما برای ادامه این حرکت فرهنگی شود
۱۱پاسخ
نظر شما:
پيگيري ديدگاه هاي اين سايت با فيدخوان
از نضر من آدم های نژاد پرست آدم های جاهلی هستند و همه ی مردم به یک شکل فکر نمی کنند این دلیل نمی شود که اگر یک لر یا عرب وی ترک یا از نژاد دیگری مارو اذیت کرد یا مورد تمسخر قرار داد همه ی افراد همان نژاد به همین شکل فکر کنند باتشکر
دین مبین اسلام؟ دین وحشتناک اسلام که پراز قصاص و سنگسارو تجاوزه و توش زن نصف مرد حساب میشه ، جمع کن بابا ، عربا باید مسخره شن خودشون و دینشون . اما ترک ها و لرها و کردها ستون ایرانن
سلام شماکه درمورد لر و ترک جوک میگید حداقل اول یه معذرت خواهی کنین بعد هرکاری میکنین بکنین البته من خودم مازندرانی هستم ولی کلا گفتم.
با سلام:
منظور شما از جمله ی زیر چه بود؟
اَه… واسه هر لر و عربی که از پشت کوه اومده آدمو از خواب و کار و زندگی میندازن…
بعید می دونم که شما می خواستید نصیحت کنید… به نظر من، بهتر بود بدون مقدمه و داستان وارد اصل مطلب می شدید! خودِ شما با همین داستان، به دو قشر محترم کشور اهانت کردید!
چرا؟ تا جمله ی آخر را بنویسید؟
هرگز این را از انصاف نمی دونم… بهتر است آیه ۴۴ سوره بقره را در این رابطه بخوانید!
یا علی…
سلام بر برادر محمود
میخواستم بگم که برادرم تاثیر داستان ها و حکایت هایی بسیار بیشتر از نصیحت کردن خشک و خالیه. و مطمئنا کسی هم که این واقعه رو نگارش کرده نیت خیر داشته.
انشاالله خدا همه ی ما رو از شر فتنه های آخرالزمان در امان و مصون بداره.
التماس دعا
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به شما،سردار سایبری امام خامنه ای
وبلاگ بسیار خوب ومتنوعی داری
همین طور ادامه می دهیم تا ظهور امام مهدی
اگرمایلی تبادل لینک داشته باشیم شما مرا بانام ۹دی لینک کنید ..می توانید درصفحه اول وبلاگ مشاهده کنید
من شما لینک کردم
دیسون : محرم در دزفول
دوست عزیز شما که به این قشنگی داستان تعریف میکنی خیلی از واقعیات رو نمیدونی.
من در مورد ترک ها نه تنها جوک تعریف میکنم بلکه با مرگ هر کدومشون کلی خوشحالی میکنم.
میدونی چرا؟؟
۸ماه تموم من تو ارومیه زندگی کردم اما همین هایی که ازشون دفاع میکنی ،۸ماه تموم انواع توهین و تحقیر و فشار روحی و عصبی به من تحمیل کردن ،بازم میدونی چرا؟؟
چون فارس بودم ،چون ترکی بلد نبودم،این ها باعث میشه منی که هیچ ذهنیتی نسبت یه شهرستانی ها و به خصوص ترک ها نداشتم حالا این طور ازشون متنفر بشم،من که نمیدونم ، خدا تو قران در این مورد چیزی گفته؟؟؟؟؟؟
مردم بعضی از شهرستان ها به دلیل کمبود و حسادت به ماها حقشونه که تحقیر بشن.
سلام
از دست ندهید!
مباحثه ی آقایان افشار و بقایی
تکان نخور برادر! خطرناک است!
http://adibshenas.wordpress.com/
سلام
خیلی غم انگیز بود.خدا لعنت کند باعث و بانی این تفرقه انگیزی ها رو
سلام
ممنون از لطفتون بابت استفاده از این داستان واقعی
امیدوارم دیگه هیچ جا شاهد وقوع چنین اتفاقات غم انگیزی نباشیم